پنج شنبه، 9 فروردین 1403
خانواده و جوانان
شناسه خبر: 546

پاداش توبه نصوح

توبه نصوح يك مرد در حمام زنانه !

بالاگريوه-نَصوح مردى بودشبيه زنها،صورتش مو نداشت ودرحمام زنانه كارمى كرد.اوسالیان متمادی براین کاربودو ازاین راه هم امرارمعاش می‌کردوهم ارضای شهوت.

بالاگريوه-نَصوح مردى بودشبيه زنها،صورتش مو نداشت ودرحمام زنانه كارمى كرد.اوسالیان متمادی براین کاربودو ازاین راه هم امرارمعاش می‌کردوهم ارضای شهوت.گرچه چندین باربه حکم وجدان توبه کرده بوداماهرباراخگرشهوت،اورابه کام خوداندرمی‌ساخت وكسى ازوضع اوخبرنداشت وآوازه تميزكارى وزرنگى اوبه گوش همه رسيده وزنان ودختران رجال دولت واعيان واشراف دوست داشتندكه وى آنهارادلاكى كندو ازاوقبلاً وقت مى گرفتند تاروزى دركاخ شاه صحبت از او به ميان آمد.

دخترشاه مايل شدكه به حمام آمده وكارنَصوح را ببيند.نصوح جهت پذيرايى وخدمتگزارى اعلام آمادگى نمود،سپس دخترشاه باچندتن ازخواص نديمانش به اتفاق نصوح به حمام آمده ومشغول استحمام شد.ازقضاگوهر گرانبهاى دختر پادشاه درآن حمام مفقودگشت،ازاين حادثه دخترپادشاه درغضب شده و به دو تن ازخواصش دستوردادكه همه كارگران راتفتيش كنند تاشايدآن گوهرارزنده پيداشود.طبق اين دستورمأمورين ،كارگران رايكى بعدازديگرى مورد بازديدخودقرار دادند، همين كه نوبت به نصوح رسيد.
بااينكه آن بيچاره هيچگونه خبرى ازآن نداشت،ولى ازترس رسوايى،حاضرنـشدكه وى راتفتيش ‍ كنند،لذابه هرطرفى كه مى رفتندتادستگيرش كنند،او به طرف ديگرفرارمى كردواين عمل اوسوء ظن دزدى رادرمورداو تقويت مى كردو لذامأمورين براى دستگيرى اوبيشترسعى مى كردند.نصوح هم تنهاراه نجات رادراين ديدكه خود رادرميان خزينه حمام پنهان كند،ناچاربه داخل خزينه رفته وهمين كه ديد مأمورين براى گرفتن او به خزينه آمدند و ديگر كارش ازكار گذشته و الان است كه رسوا شود به خداى تعالى متوجه شدوازروى اخلاص توبه كرددرحالی که بدنش مثل بیدمی‌لرزیدبا تمام وجودو بادلی شکسته خداراطلبیدو گفت:خداونداگرچه بارها توبه‌ام بشکستم،اما تورابه مقام ستاری ات این بارنیزفعل قبیحم بپوشان تا زین پس گردهیچ گناهی نگردم وازخدا خواست كه از اين غم و رسوايى نجاتش دهد . 
به مجرداين كه نصوح توبه كرد،ناگهان ازبيرون حمام آوازى بلندشد كه دست ازاين بيچاره برداريدكه گوهرپيدا شد. پس از او دست برداشتند.و نصوح خسته و نالان شكرخدا به جا آورده و ازخدمت دخترشاه مرخص ‍ شدو به خانه خود رفت.او در این واقعه عیاناً لطف و عنایت ربانی رامشاهده کرد.
این بودکه بر توبه‌اش ثابت‌قدم ماندو فوراً از آن کارکناره گرفت.چندروزی ازغیبت اودرحمام سپری نشده بود که دختر شاه اورا به کار درحمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت.
هرمقدار مالى كه ازراه گناه تحصيل كرده بوددرراه خدابه فقرادادوچون زنان شهرازاودست بردارنبودند،ديگرنمى توانست درآن شه بماندوازطرفى نمى توانست رازخودش رابه كسى اظهار كند،ناچارازشهرخارج ودركوهى كه درچندفرسخى آن شهر بود،سكونت اختيارنمودوبه عبادت خدامشغول گرديد.اتفاقاًشبى در خواب ديد كسى به او مى گويد:« اى نصـــوح ! چگونه توبه كرده اى وحال آنكه گوشت و پوست تو ازفعل حرام روئيده شده است ؟تو بايدچنان توبه كنى كه گوشتهاى حرام از بدنت بريزد . »
همين كه ازخواب بيدارشدباخودش قرارگذاشت كه سنگهاى گران وزن راحمل كندوبه اين ترتيب گوشتهاى حرام تنش راآب كند.نصوح اين برنامه رامرتب عمل مى كردتادر يكى ازروزها همانطورى كه مشغول به كار بود،چشمش به ميشى افتاد كه در آن كوه چرامیكرد.از اين امربه فكر فرو رفت كه اين ميش ازكجا آمده و از كيست ؟ تاعاقبت با خود انديشيد كه اين ميش قطعاً ازشبانى فرار كرده وبه اينجا آمده است ،بايستى من ازآن نگهدارى كنم تاصاحبش پيدا شود و به او تسليمش نمايم .لذا آن ميش راگرفت و نگهدارى نمودوازهمان علوفه وگياهان كه خودمى خورد،به آن حيوان نيزمى دادو مواظبت مى كرد كه گرسنه نماند.
خلاصه ميش زاد ولدكرد و نصوح ازشير و عوائدديگر آن بهره مند مى شد تا سرانجام كاروانى كه راه را گم كرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاكت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همين كه نصوح را ديدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شير مى داد به طورى كه همگى سير شده و راه شهر را از او پرسيدند. وى راهى نزديك را به آنها نشان داده و آنها موقع حركت هر كدام به نصوح احسانى كردند و او در آنجا قلعه اى بنا كرده و چاه آبى حفر نمود و كم كم در آنجا منازلى ساخته و شهركى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و رحل اقامت افكندند و نصوح بر آنها به عدل و داد حكومت نموده و مردمى كه در آن محل سكونت اختيار كردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگريستند.
رفته رفته،آوازه خوبى وحسن تدبير او به گوش پادشاه آن عصررسيدكه پدر آن دختر بود.ازشنيدن اين خبرمشتاق ديداراو شده ،دستور داد تاوى را ازطرف او به درباردعوت كنند.همين كه دعوت شاه به نصوح رسيد،نپذيرفت وگفت:من كارى و نيازى به دربارشاه ندارم و ازرفتن نزدسلطان عذرخواست .
مأمورين چون اين سخن رابه شاه رساندند،بسيارتعجب كردو اظهارداشت حال كه او براى آمدن نزدماحاضرنيست مامىرويم كه اوراوشهرك نوبنياداوراببينيم .
پس باخواص درباريانش به سوى محل نصوح حركت كرد،همين كه به آن محل رسيدبه عزرائيل امرشدكه جان پادشاه رابگيرد،پس پادشاه درآنجاسكته كردو نصوح چون خبردارشدكه شاه براى ملاقات وديداراو آمده بود،درمراسم تشييع اوشركت وآنجاماندتا اورابه خاك سپردندوچون پادشاه پسرى نداشت،اركان دولت مصلحت ديدند كه نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. 
چنان كردندو نصوح چون به پادشاهى رسيد،بساط عدالت رادرتمام قلمرو مملكتش گسترانيده وبعدباهمان دخترپادشاه كه ذكرش رفت،ازدواج كردو چون شب زفاف وعروسى رسيد،دربارگاهش ‍ نشسته بودكه ناگهان شخصى براو واردشدو گفت چندسال قبل،ميش من گم شده بودو اكنون آن رانزد تو يافته ام،مالم را به من ردكن.نصوح گفت:چنين است .دستوردادتا ميش رابه او ردكنند،گفت چون ميش مرانگهبانى كرده اى هرچه ازمنافع آن استفاده كرده اى،بر توحلال ولى بايد آنچه مانده بامن نصف كنى.گفت : درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غيرمنفول را با او نصف كنند.
آن شخص گفت :بدان اى نصوح،نه من شبانم و نه آن ميش است بلكه مادوفرشته براى آزمايش توآمده ايم.تمام اين ملك ونعمت اجرتوبه راستين وصادقانه ات بود كه بر تو حلال و گوارا باد،و از نظر غايب شدند .
درخاتمه اين بحث نيزبه روايتى ازامام جعفرصادق عليه السلام اشاره مىشودكه به اهميت واثرات توبه نصوح تأكيددارد.معاوية بن وهب گويد،شنيدم حضرت صادق (ع) مى فرمود :
چون بنده، توبه نصوح كند، خداوند او رادوست دارد و در دنيا و آخرت بر او پرده پوشى كند.
من عرض كردم: چگونه بر او پرده پوشى كند؟
حضرت عليه السلام فرمود :هرچه از گناهان كه دوفرشته موكل بر او نوشته اند،ازيادشان ببرد و به جوارح واعضاى بدن او وحى فرمايد كه گناهان او را پنهان كنيد و به قطعه هاى زمين كه در آنجاها گناه كرده وحى فرمايد كه پنهان داريد، آنچه گناهان كه بر روى تو كرده است . پس ديدار كندخدا را هنگام ملاقات او و چيزى كه به ضرر او بر گناهانش گواهى دهد، نيست .(منبع : اصول كافى ، ج 4 ، ص 164)
در مجمع آمده كه معاذ بن جبل گفت: یا رسول اللّه توبه نصوح چیست؟
فرمود: أن یتوب التّائب ثمّ لا یرجع فى ذنب كما لا یعود اللبن الى الضرع یعنى توبه كند بعد به گناه برنگردد چنان كه شیر به پستان باز نمی گردد.
چون بنده اى توبه نصوح كند، خدادوستش دارد و گناهانش را در دنیا و آخرت بپوشاند.

دسته بندی: خانواده و جوانان
تبلیغ

نظرات

    • کاوه
    • 17 دی 1392 09:28
    • 0
    فاستعذ بالله انه سمیع علیم.خداوند توفیق توبه نصوح به همه ما عنایت فرماید خیلی جالب بود.

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید