جمعه، 10 فروردین 1403
فرهنگ و هنر / جهاد و مقاومت
شناسه خبر: 404

به یادمحمدمیرزاوندی خواننده حماسی لرستان

نغمه خاموش زاگرس

بالاگريوه- "کم بو دیره کم بو دیره هنی هم مِه جوونم، مِه ميتونم یه عمری هنی وا تو بمونم( کمتر بگو، دیر شده، هنوز هم من جوان هستم، من می‌تونم یک عمر با تو بمونم)، گوشم را نوازش می‎دهد...

بالاگريوه- "کم بو دیره کم بو دیره هنی هم مِه جوونم، مِه ميتونم یه عمری هنی وا تو بمونم( کمتر بگو، دیر شده، هنوز هم من جوان هستم، من می‌تونم یک عمر با تو بمونم)، گوشم را نوازش می‎دهد...

حس کنجکاویم گل می‎کند و دنبال صدا می‎گشتم که چشمم به پیکان تاکسی خورد مدل پایین، 60 بیشتر یا کمتر نمی‎دانم، مهم نبود...

نزدیک شدم و سرم را از پنجره ماشین کمی داخل بردم. آقا 60 متری؟ پیرمرد جواب می‎دهد بفرما روله(فرزند).

در حالیکه به ساعتم خیره شده بودم، از آیینه وسط نگاهی به من کرد و گفت: دیرته ستینم( دیرت شده عزیزم ) و صدای ضبطش را کم کرد. جواب دادم زیاد نه، چند دقیقه معطل شدیم کسی نمی‎آمد، آهی کشید و صدای ضبط را دوباره بلند کرد.

نیم‎نگاهی می‎کند و با خنده می‎گوید: ای آهنگ‎ها و(به) دل شما جوانا(جوانان) نیست الان عوضش می‎کنم و من هم با نیمچه لبخندی گفتم نه بابا. راننده با خنده جواب می‎دهد، هی روله کس دَ ای آهنگانه گوش نمیه(کسی دیگر این آهنگ‌ها را گوش نمی‎دهد).

صحبت‎هایمان حالت مناظره به خود می‎گیرد و می‎گویم نه اینطوری‎ها هم نیست، هنوز هم خیلی‎ها عاشق و شیفته این سروده‎های حماسی هستند.

60 به بالا می‎زد و انگار باسواد بود، گفت: خوشم اوما حاضرجوابی، دانشجویی یا بیکار؟ جوابش می‎دهم خبرنگارم.

سرش را با تعجب برمی‎گرداند و مانند کسی که شوکه شده باشد، می‎گوید: شوخی می‎کی(می‎کنی) بیا جلو بشین. احساس کردم سوژه‎ای جالب گیرم آمده و می‎شود خبری جالب از آن درآورد.

کاست به موسیقی و ترانه دایه دایه می‎رسد. پیرمرد اشک در چشمانش نقش می‎بندد، دلم کمی گرفت. آهنگ را زمزمه می‎کند که ناگهان صدایی بلند حس پیرمرد را از بین ‎برد ...

حرکت کن خلاف وایسادی برو تا جریمت نکردم اول صبح. صدای افسر راهنمایی رانندگی بود سفید پوش و با سوتش انگار مانند داور منتظر خطاها بود که گوشزد کند یا جریمه. پیرمرد می‎گوید اینم از رزق و روزی ما دینی کُرکه(می‎بینی پسرم) ولی بی‎خیال اوس کریم می‎رَسنه(اوستا کریم می‎رسونه).

حرکت کردیم آقا ببخشید اسمتونو می‎گید، علی عزیزم، بازنشسته‎ای؟

نه هنی هم مه جوونم. شروع به صحبت می‎کند دل پردردی دارد، گفت: امام علی(ع) می‎فرماید، اگر انسان‎ها بدانند بودنشان محدود است، محبتشان به هم نامحدود می‎شود. صحبت از محمد اسمی کرد. انگار خیلی دوستش داشت، صدایش را بلند می‎کند و می‎گوید برارونم خیلین هزارهزارن سی تقاص خین مه سر ور میارن.

ذهنم مشغول شده بود محمدی که این پیرمرد می‎گوید کیست چه سنخیتی با این آهنگ‎ها دارد؟

ساعت نزدیک 8 بود باید به ایسنا می‎رفتم ولی حیف، حیفم می‎آمد هم‎صحبتی با این پیرمرد را از دست بدهم. عمو، محمد کیه؟ چرا این قدر ازش تعریف می‎کنی؟ جواب می‎دهد: هه دونسم تو هم فراموشش کردیه، میرزاوند.

دوزاریم الان افتاده بود، محمد میرزاوندخواننده حماسی دایه دایه چرابه فکرم نرسیده بود؟درگیراین موضوع بودم که باصدایش به خودم آمدم.گفت:اگر خدایی خبرنگاری سی چی دینت وه او ادا نمی‎کی؟اینو سرمایه ملین،اگردیروانبایدخوتن بوخشی(اگردیرشودنبایدخودت راببخشی).صدای میرزاوندیادآور شیرمردهای لره دِ جنگ.

وی ادامه می‎دهد:صدای میرزاوند کهنه نموئه(نمی‎شود)و آدمن به دل خاطرا(خاطرات) می‎برد.تو رابه خدادرموردش قلم بزنید،گنجینه‎های تمام شدنین،حیف دِ ای وضعیت بان(حیف است در این وضعیت باشند).

نزدیک ایسنا رسیدم گفتم لطف کنید نگهدارید پیاده شوم، رو به من می‎کند و می‎گوید همه مرا به خنده‎های باصدا می‎شناسند اما بالش بیچاره‌‎ام به گریه‎های بی‎صدا.

آری صحبت از میرزاوند شد، خواننده حماسی لرستان و کشور...

خودش می‎گوید نمی‎خواهد کسی برایش دل بسوزاند... او مرد جنگ است و عاشق گلوله و لول تفنگ...

دلت سیم کوره نکه مه مرد جنگم

عاشق گلوله و لیل تفنگم

محمد میرزاوندی در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا، منطقه لرستان، این گونه خود را معرفی می‌کند، محمد میرزاوندی هستم، خواننده ترانه معروف دایه دایه وقت جنگه، .

برایش فرقی نمی‎کند اهل کجای ایران هستی از عشایر لر، کرد، بلوچ، ترکمن و بختیاری؟ هم وطن آذری زبان؟ از دیار رییس علی دلواری؟ از یاران سردار جنگل؟

از هر کجا که باشی دلت را با " دایه دایه " و " تا نفس دارم می‌جنگم " می‌رباید و به بزم سربداران وطن در دیار نخلهای سرفراز خوزستان فرا می‎خواند.

بارها برای سربازان بعثی هم خواند تا تمام دنیا بدانند که خونبهایش آزادی کربلاست.

تو ا دشمن مزدور که خینم کم بهاء

ارزش خین سرخم آزادی کربلاء

محمد میرزاوندی متولد 1333 از محله درب دلاکان خرم‎آباد است.

وی می‎گوید: من در خانواده‎ای بسیار مذهبی و متدین به دنیا آمدم و خانواده‎ام با خواندن من مخالف بودند.

او این چنین ادامه می‎دهد: به دلایل مختلف در زمان شاه نمی‎توانستم بخوانم، 13 سال بیشتر نداشتم که برای گردش و تفریح با چند تن از دوستانم به آبشار بیشه رفتیم و از آنجا بود که با تشویق آنها رغبتم به خواندن ترانه‎های لری بیشتر شد. می‎گوید از 16 سالگی به طور غیرحرفه‎ای خواندن را شروع کرده است.

میرزاوند ازدوستان 16 سالگی‎اش می‎گوید که هم اکنون مقیم ایتالیا و امریکا هستند. او از صداقت در دوستی‎اش می‎گوید در دوستیش با جلال موسویان، جمشید شعاعی و ایرج گلوی، من به سرزمین ایران و دیار آبشارهای زیبای لرستان عشق می‎ورزم، هیچ وقت حاضر نشدم وطنم را ترک کنم.

میرزاوندی اضافه می‎کند: سال 56 خوانندگی را به صورت غیرحرفه‎ای شروع کردم و بعد از رفتن به سربازی، لیسانس هنر را از تالار وحدت اخذ کردم.

وی از شاهکارهای هنری‎اش می‎گوید: "ای برار، ای رفیق" که در زمان شاه غوغا می‎کند نه تنها مردمان ایران بلکه اکثریت لرزبانان دنیا با گوش جان، دل به ژرفای این ترانه می‎سپارند.

میرزاوندی با اشاره به اینکه 20 ترانه با زبان لری در سایر زمینه‎ها خوانده است، تصریح می‎کند: تا نفس دارم می‎جنگم، دایه دایه وقت جنگه، شوق جبهه، سوار، روله و... روزی چندبار از رادیو و تلویزیون پخش می‎شدند و مردم با اشتیاق آنها را می‎شنیدند.

به گزارش ایسنا، میرزاوندی سال‎های 1364، 65 و 66 مقام اول تک‎خوان را در موسیقی فجر کسب کرده بود.

با کیفیت زبانی که آه از سینه‎ات بلند می‎کرد و به صدایش حیف می‎گفتی، از دیدارش با رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‎الله خامنه‎ای در سال 65 می‎گفت. لحظه‎ای مکث می‎کند و یاد استادانش را گرامی می‎دارد: استاد درویش رضا منظمی و ...

از تاریکی‌ که دنیایش را در سال 67 گرفت با افسوس یاد می‎کند: سال 67 سکته کردم و...

خیلی دلش می‎خواهد از کسانی که با آنها کار کرده نامی برده شود: استاد حسین سالم، مرحوم رامین دربندی، فرج علیپور، علیرضا حجتی، فیروز گودرزی، محمدرضا کریمی و فرشاد سیفی.

میرزاوندی با گذری از خاطرات دوران جنگ ادامه می‎دهد: آن زمان ترانه‎های من خریدار زیادی داشتند چرا که با جان و دل برای وطنم می‎خواندم و رزمندگان با شنیدن آنها لرزه بر اندامشان می‎آمد. کمی با درد می‎گوید: الان کسی ما را نمی‎خواهد.

میرزاوندی با بیان اینکه بعد از سکته‎ای که داشت و دیگر نتوانست به خوبی صحبت کند، 2 ترانه خوانده است.

او خاطرنشان می‎کند: زمان بیماری‎ام از طرف مسوولین استان هیچ حمایتی نشدم و با فروتنی ادامه می‎دهد: شاید جواب با عشق خواندن‎های من همین می‎بود!

میرزاوندی با انتقاد ازشعرامروز لرستان افزود:خوانندگان امروز لرستانی تقلیدی می‎خوانندو روی کارهایشان تمرکز ندارند.

به گفته خودش، برای خواندن ترانه‎ی "تا نفس دارم می‎جنگم" 6 سال تمرین کرده است.

بازازهم‎دردی نکردن مسوولان بادردجان‎‎سوزش می‎گوید:مدیرکل ارشادکنونی استان کمکی درحد 300هزارتومان به من کردکه علیرغم ناچیزبودنش جای آفرین دارد....

درپایان اضافه می‎کند:خوانندگان لر باید مثل استادسقایی بخوانند،طوری که قلب شنونده را تکان دهند.

آری استاد محمد میرزاوندی به واقع یگانه حماسه‎خوان بزرگ زاگرس اکنون سال‌هاست که نغمه خاموش زاگرسش می خوانند.

ارج نهیم تلاش جانانه‌اش رادرخلق نغمات حماسی موسیقی لرستان‌ وهمواره عزیزش بداریم....

گزارش از: ابراهیم شریفی

تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید