اختصاصی بالاگریوه
افول، ایستگاه پایانی نژادپرستی آمریکا
شدت گرفتن تنش نژادی در آمریکا،میتواند یک بحران داخلی را در پی داشته باشدو به شورش های خیابانی و حتی تقاضای جدایی و استقلال ایالت ها منجر شود. سایر مسائل مانند فقر و مشکلات اقتصادی نیز میتواند سرعت شکلگیری تنشهای نژادی را تندتر کند،که در نهایت افول و فروپاشی ایالت متحده آمریکا را در پی خواهد داشت.
بالاگریوه_ بحث از نژاد برتر و نژاد بربر، از موضوعات ریشهدار در تاریخ بشریت است. نظام بردهداری برآمده از این تفکر است که عدهای ذاتاً برتر از دیگر انسانها خلق شدهاند و عدهای ذاتاً برده و دارای نژاد پست و حقیر. این تفکر در دوران استعمار بیشتر خورد را نمایاند. اشغال کشورهای آفریقایی و به بردگی گرفتن انسانهای بومی آن مناطق به واسطه این تلقی اتفاق افتاد که اشغالگران تنها نژاد برتر هستند که لایق حکومت بر دیگر انسان هایند. این نژاد سیاه تنها به عنوان یک برده حق زندگی داشت و از دیگر حقوق انسانی محروم بود.کشور آمریکا از جمله این موارد است که همواره با نژادپرستی و تبعیضنژادی دست به گریبان بوده است و به حقوق انسانی و طبیعیای که خود به آن مدعی بود، بیتفاوت بوده و آنرا نقض کرده است و جایگاهی برای رنگینپوستان (چه مهاجران و چه سیاهان ساکن آمریکا) قائل نبوده است. این مسئله، آمریکا را با شکافهایی روبهرو کرده است که برطرف کردن آنها غیرممکن و یا بسیار مشکل خواهد بود.
با استقلال آمریکا و لغو نظام بردهداری، این امید شکل گرفت که سیاهان هم بتوانند از حقوق برابر با سایر افراد بهرهمند شوند. اما چنین امیدی هرگز به وقوع نپیوست و نژادپرستی در آمریکا از بین نرفت و سیاهپوستان همچنان از بسیاری از حقوق مدنی محروم بودند. حق مالکیت برای آنها محدود بود و امکان تصدی پست های سیاسی و حکومتی را نداشتند. این تبعیضنژادی در سایر نژادهای رنگینپوست هم قابل مشاهده است. برای مثال میزان این تبعیض نژادی را میتوان در انتخابات میاندورهای 2018 آمریکا مشاهده کرد، که برای اولین بار یک زن سرخپوست توانست به مجلس آمریکا راه پیدا کند، آنهم پس از ۵۰۰ سال از زمان اشغال و تصرف سرزمین مادری آنها.
با روی کار آمدن اوباما که یک آفریقایی- آمریکاییتبار است، مجدداً امید بازگشت حقوق سلب شده سیاهان، جوانه زد و به تصور برخی، آمریکا با نژادپرستی فاصله گرفت. اما این موضوع در ظاهر قضیه رخ داده بود و باطن قضیه خبر از حقایق دیگری میداد. «پروفسور جیمه نز» بر این عقیده است که کشور آمریکا فقط در یک برشی کوتاه از زمان بدون حساس بودن نسبت به رنگ پوست، زندگی کرد. رییس جمهور شدن اوباما هم این مدعا را تصدیق کرد. این وضع به گونه ای پیش رفت که حتی خود اوباما هم به این مسئله اقرار کرد که " نژادپرستی در آمریکا هنوز درمان نشده است." همچنین دکتر«جو ارینگتن» استاد مردم شناسی دانشگاه ییل، به این حقیقت اشاره کرد و گفت: "تردیدی نیست که نژادپرستی درآمریکا به ویژه در ایالتهای مرکزی وجنوبی کشور هنوز بهطور گسترده وریشهداری جریان دارد و تا تحقق کامل ریشهکن شدن گرایشهای نژادپرستانه در جامعه آمریکا، راه درازی در پیش است."
انتخاب ترامپ به عنوان رییسجمهور آمریکا در سال ۲۰۱۶ ، شکافهای نژادی را عمیقتر کرد. البته خصلت نژادگرایی را باید در درون خود جامعه آمریکا جستوجو کرد و آمدن ترامپ تنها این شکاف نژادی را نمایان و تشدید کرد. در واقع میتوان به تعبیر پروفسور « توماس جیمه نز» استادیار دانشگاه استنفورد آمریکا، اشاره کرد که " ترامپ و هوادارانش سوت سگ نژادپرستی را تبدیل به شیپور سگ نژادپرستی کرده اند." سیاستهایی که در رابطه با مهاجران گرفته شد گویای آغاز فعالیتهای نژاد پرستانه دولت جدید آمریکا میباشد. ترامپ شعارهایی را مطرح کرد که به شدت مورد علاقه راستگرایان افراطی نژادپرست بود، از جمله اخراج مهاجران غیرقانونی، ممنوعیت ورود مسلمانان به امریکا و احداث دیوار مرزی. همچنین ترامپ در سخنانش به تحقیر مهاجران نیز پرداخت. او در جلسهای با حضور نمایندگان جمهوریخواه و دموکرات کنگره با اشاره به مهاجرانی از هائیتی، السالوادور و بعضی از کشورهای آفریقایی به آمریکا، گفت: "چرا این مردم را از کشورهایی که چاه توالت هستند، به اینجا راه می دهیم؟" که این سخنان با واکنشهای تندی از طرف سیاسیون و گروههای اجتماعی، مواجه شد.
این تنش نژادی به اعتراضات خیابانی از طرف نئونازی ها و ملیگرایان سفیدپوست هم کشیده شده است. در شهرشلبیویل ایالت تنسی آمریکا عدهای با پلاکاردهایی که بر روی آن شعار"جان سفیدها ارزش دارد" نوشته شده بود، گرد هم آمدند تا از نادیده گرفته شدن حقوق سفیدپوستان و آمریکاییهای واقعی، دفاع کنند. این شعار گرچه از شعار "جان سیاهان ارزش دارد" الگو گرفته شده است، ولی نکته اساسی آن است که در مقابل نژاد های غیرآمریکایی، نژاد آمریکایی و سفید قرارگرفته است و این خود به معنای عمیقتر شدن شکاف نژادی در بین مردم آمریکا میباشد.
از اقلیت خارج شدن جمعیت سیاهان و دیگر مهاجران نیز، خود میتواند موجب بغرنجتر شدن مسئله و تشدید تنشها گردد. ساموئل هانتینگتون در "ما که هستیم؟" هویت آمریکایی را در برابر موج مهاجرتی که به سوی ایالات متحده روان است، در خطر میبیند. او مینویسد: "هیچگاه یک اقلیت خارجی در آمریکا در شرایطی نبوده است که بتواند بر کنه پروتستانی- آنگلوساکسونی فرهنگ این کشور غلبه کند یا آن را در معرض کمرنگشدن قرار دهد. ولی در قرن بیستویکم چنین تهدیدی به یکی از بزرگترین معضلات ایالات متحده بدل میشود." او فرهنگ آمریکایی را به سوپ گوجه فرنگی تشبیه میکند که "گرچه در طول تاریخ خود ادویهها و سبزیجات خارجی متفاوتی را در درون خود جذب کرده"، ولی در محتوای اصلی آن تغییری پدید نیامده است. اما اینک حضور رو به افزایش مهاجران در آمریکا، میتواند "هویت آمریکایی" ایالات متحده را در سایه قرار دهد و در نهایت شکافی فرهنگی را تولید کند، که معنایی جز "پایان آمریکایی که ما میشناسیم نخواهد داشت."
از یک جهت این نظر هانتینگتون خود میتواند مشوقی برای تشکیل جنبشهایی در مخالفت با مهاجرت باشد و اساساً پذیرش نژادهای غیرآمریکایی را مورد تردید قرار دهد. از دیگر جهت این نظر هشداری نسبت به فعال شدن عنصر ناسیونالیسم و ملیگرایی است که می تواند عنصر فاشیستی پنهان در جامعه را آشکار نماید. بنابراین شدت گرفتن تنش نژادی در آمریکا، میتواند یک بحران داخلی را در پی داشته باشد و به شورش های خیابانی و حتی تقاضای جدایی و استقلال ایالت ها منجر شود. سایر مسائل مانند فقر و مشکلات اقتصادی نیز میتواند سرعت شکلگیری تنشهای نژادی را تندتر کند، که در نهایت افول و فروپاشی ایالت متحده آمریکا را در پی خواهد داشت.