جمعه، 31 فروردین 1403
جهاد و مقاومت
شناسه خبر: 125

ره یافتگان وصال

زندگينامه پاسداراسلام شهيدهوشنگ الهياري

شهید هوشنگ الهیاری :هرگزباشرق وغرب سازش نكرده وقدراين انقلاب و رهبرآن رابدانيد

تهيه كننده : نورالدين احمدي ازهمرزمان شهيد
بالاگريوه_ شهيدهوشنگ الهياري درسال ۱۳۴۱ در روستاي اسلام آباد از توابع شهرستان پلدختر لرستان در يك خانواده متعهد و مذهبي به دنيا آمد، دوران كودكي رادر دامان پاك و پر مهر مادر به اتمام رساند. پس از طي دوره ابتدايي و راهنمايي وارد دبيرستان شد.ورود اين شهيد سرافراز به دورة دبيرستان با آغاز جنگ تحميلي صدام عليه انقلاب نوپاي اسلامي ايران تقارن پيداكرد . «هوشنگ »باعشق وعلاقه اي كه به حضرت امام وانقلاب اوداشت درس ومدرسه رارها كرده لباس مقدس سپاه رابه تن پوشيده وباعضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي راهي جبهه هاي جنگ باايادي استكبارجهاني به سركردگي آمريكاي جهانخوارگرديد.

اوعاشقانه درعمليات هاي مختلف شركت نمود وچندين بارمجروح شدامابلافاصله پس ازبهبودي مجدداًبه جبهه برمي گشت.تااينكه درتاريخ 30/11/65روح آسماني اش درعمليات كربلاي 5 به سوي معشوق پرواز كرد و به درجة رفيع شهادت كه بارها  در قنوت نمازش آن را از خداوند طلب كرده بودنائل آمد.
2 خاطره از زبان پسرعموي شهيد : پس از پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن 1357 كشور عزيزمان مورد هجوم وحشيانه دشمنان اسلام وانقلاب به دستور استكبار جهاني و در راس آنها آمريكاي جهانخوار قرار گرفت. آنها صدام را مامور اين هجوم وحشيانه كرده بودند و او با هدف نابودي انقلاب اسلامي وتحت سيطره خوددرآوردن جمهوري اسلامي ايران باانواع سلاحها ازجمله بمب هاي شيميايي وميكروبي به مردم بيگناه ايران اسلامي حمله ي همه جانبه كرد.
دريكي ازروزهاي دوران دفاع مقدس كه هواپيماهاي متجاوز عراقي  شهرپلدختر را بمباران كردند درحالي كه هواپيماها هنوز آسمان شهر را ترك نكرده بودند و گرد و خاك زيادي به هوا بلند شده و صداي آه و ناله مادران و فرزندان آنها درشهر پيچيده بود ناگهان پسر عمويم هوشنگ به قصد كمك به مجروحين با موتورسيكلت سپاه پاسداران حركت كرد حادثه من به او گفتم كجا مي روي ؟ پاسخ دادمگر نمي بيني شهربه خاك وخون كشيده شده؟ گفتم ولي هنوزخطر رفع نشده و او بي صبرانه گفت  مردم الان و در همين لحظه به كمك ما احتياج دارند و بايد هرچه سريعتر به كمك آنها برويم و سوار شديم و رفتيم و شهيد هوشنگ گفت مرخصي ام تمام شده وبايدفردابه جبهه بروم.گفتم عزيزم توسرپرست خانواده وتنهاپسرخانواده اي هستي اين باراجازه نميدهم بروي بگذاركساني كه چندفرزنددارندآنها بروند.تومادروخواهرانت بي سرپرست هستند والحمدالله مردان دليرو شجاع ديگري هستندكه جلوي اين متجاوزان بايستند.

اما هوشنگ گفت من به فرمان رهبر عزيزمان به جبهه مي روم، مانع رفتن من نشويد اسلام ،دين و مذهب ما اكنون درخطر است وما وظيفه داريم انقلابمان را حفظ كنيم، برادران ما در جبهه تنها هستند ومگر در اين شرايط بهتر از دفاع از دين ومذهب و انقلاب و مملكت وجود دارد ؟ هركاري كردم نتوانسم او را ازرفتن به جبهه منصرف كنم. با هم خداحافظي كرديم ،از يكديگر جدا شديم واو همان موقع به جبهه رفته بود.دريكي ازروزهائي كه هوشنگ ازسفرجبهه آمده بود به استقبالش مقداري انارخريده بوددربين راه كه باهم صحبت مي كرديم به يكي ازهمسايه ها رسيديم ايستادوبا اواحوالپرسي كردو همسايه مان كه زن بود گفت عزيزم مي بينم هرموقع كه تشريف مي آري با خودت سوغاتي داري و چه انارتازه اي آورده اي ؟وهوشنگ هم باخنده اي كه برلب داشت گفت قابل شمارا ندارندوميوه‌ها را بااصرارزيادبه او داد.سپس به خانه رفتيم ومن ازاينكه هوشنگ بعدازسه ماه دوري ازخانه وكاشانه تنهاسوغاتي اش كه مقداري اناربود،رابه آن خانم هديه كردبسيارتعجب كردم.وبا خودگفتم واقعاًاينها انسان هاي وارسته و به خداپيوسته اي هستند.
وصيت نامه شهيد
بارالهاتو راسپاس وستايش مي كنم كه به ماتوفيق عنايت فرمودي كه بتوانيم درراه اسلام عزيزكوچكترين خدمتي بكنم وهم اكنون كه درميعادگاه عشق وشهادت درحجله گاه خون عروس سرخ شهادت رادربرمي گيرم وصيتم به كليه هم ميهنان وجهان اسلام اين است كه هرگزباشرق وغرب سازش نكرده وزيربارستم وظلم آنهانرويد.به جهادبرخيزيدوهميشه گوش بفرمان امام امت باشيد.قدراين انقلاب و قدراين امام پررحمت وبركت رابدانيدوبه خانواده ام وصيت مي كنم كه صبروبردباري راپيشه خودكنيد.روحش شادويادش گرامي باد.

دسته بندی: جهاد و مقاومت
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید